۱۳۹۰ دی ۱۹, دوشنبه

در باب پیاده روی روی ابر و پَتِنت و لهجِی بیمورت مشدی مو

آمده بودند که برای دوستی، فامیلی چیزی از نوع مذکر، هدیه بخرند. خانم رو قبلن دیده بودم. یعنی قبلن در فروشگاه من ازش پذیرایی کرده بودم. (نه هنوز معادل فارسی کلمه سِرو کردن مشتری رو پیدا نکردم. این پذیرایی کردن هم که اصلن به درد نمیخوره. مگه آمدن مهمونی؟) خلاصه... هر چی فکر کردم که قبلن چی ازم خریده بود، یادم نیومد. اوایل مغازه داری به حافظه ام میبالیدم که زودی طرف رو با جزئیات خریدش یا صحبتش یا لباسش یا زمان اومدنش یادم میومد ولی حالا دیگه 8 ماه میگذره (واقعن؟) و به خاطر سپردن اینهمه آدم رنگ و وارنگ سخته. منم که خوش حافظه... توپ.
خانم، هی از آقا نظر میخواست. خانم دودل بود. آقا بسیار مطمئن و اینطور به نظر میومد که قطعن حرف آخر حرف آقا خواهد بود. شایستی که خب دوست آقا بود، آقای مورد هدیه واقع شده. اصل مطلب اصلن اینا نیست که گفتم. خواستم برا پست اول در تاریخ زندگانی بشریتم آب و تابش بدم. آقا داشت آلبوم کارهامون رو نگاه میکرد که پرسید شما پَتِنت کارهاتون رو جایی ثبت کردین؟ میخواستم بگم چٍَِ تِنت؟ نه که اینقزه پرت باشم که ندونم که پتنت چنه. بهر حال که نگفتم. گفتم نخیر آقا.... اصلن تو ایران این چیزا معنی نداره. البته شنیدم که چند وقتیه به عنوان ثبت آثار هنری، طرح تیشرت رو هم میشه ثبت کرد. ولی خب اگر این کار رو بکنیم ممکنه کمی دردسر داشته باشه و دیگه خیلیها ما رو بشناسن که نباید. اینجاست آن اصل مطلب. بیگی اصلشو: "شما همین الانش هم کم شناخته شده نیستین"! ه م م م... میدونین رو ابرا راه رفتن یعنی چطو؟ یعنی اونطور که من بعد از شنیدن این حرف بودم. و چون حسابی مشغول قدم زدن رو ابرهای نرم و پفکی و قلمبه ملمبه بودم، هیچ عکس العملی هم نشون ندادم. حتی یادم نمیاد که دیگه چی گفتیم.
خیلی خب! باشه... بگیم که حرف آقا غلو داشت، توهم بود، نظریات شخصی نادرست بود، اصن چرند محض بود... ولی مو ازی حرفا خوشوم میه. یعنی اصن چِرند پرند دوس دِرُم. همچـــــــی انرژیما مده. خواهشِتا مُکُنم ازی چرتا زیاد به مو بگن. ها بو خدا.

۷ نظر:

  1. هاخو! مویوم خوشُم میه.مُخوی اصن ازین ببعد پتنت صدات کنیم خوشخوشانت بشه؟

    پاسخحذف
  2. :)))))
    تو بهترین تویسنده کلاژی.
    چرت و پرت مناسبی بود؟
    :)))))

    پاسخحذف
  3. واقعن فکر نمیکردم لهجه رو بشه اینقدر خوب نوشت. جوری که آدم حس کنه رفته توی یه شهر و دیار دیگه و داره «میشنوه» اون حرفها رو!
    درضمن من هم فکر کنم کم شناخته شده نباشین هم الان هم! :)
    (این بار ابرها چطورن؟!)

    پاسخحذف
  4. ها ها :)))
    صفو زَووو بسیار مناسب... از ابرا هم گذشتم. تا چش پویا و روشن درآد. هو هو ...ها ها

    نیوشا جان... فعلن در حال پروازم. نمیدونم کی بیام زمین. :)

    پاسخحذف
  5. حالا مو اينقزه پرتوم كه اگي نگي اي
    " چي چي تنت "چنه از فضولي مي ميرم

    پاسخحذف
  6. اوخ من چرا نگرفتم كه اين ساراست. والله فكر مرده بودم پويا تحتِ ساراست. خيلي چسبيد هاااا

    پاسخحذف